یک کارآفرین موفق و خلاق چه کسی است، چگونه تعریف میشود و چه خصوصیاتی دارد؟ در فوریۀ ۲۰۱۶ که ضمیمۀ نقد کتاب «نیویورک تایمز» را میخواندم، با دو کتاب جالب آشنا شدم که ایدههای خوبی دربارۀ نوآوری، خلاقیت و کارآفرینی دارند. نام یکی از کتابها «Inventology» است که میشود ترجمهاش کرد به «نوآوریشناسی». عنوان توضیحی کتاب از این قرار است: «چگونه رویای چیزهایی را بپرورانیم که جهان را تغییر میدهند.» نویسندۀ کتاب، خانم «پیگن کندی»، با دهها مخترع گفتوگو کرده و دریافته است که دستاوردهای آنها اغلب با عنصری از «شانس» (یا همان بخت و اقبال) همراه بوده است؛ البته شانس از نوعی که به قول «لوئی پاستور»، دانشمندِ کاشفِ نقشِ میکروبها در بروز بیماریها، «به نفعِ ذهنِ آماده است.»
نالۀ گیتاری که خوشایند بود

نویسندۀ کتابِ «نوآوریشناسی» معتقد است که نوآورها و مخترعان، اغلب انسانهایی بحرالعلوم هستند.
یکی از داستانهای واقعیِ این کتاب، دربارۀ تکنیسینی است که در دهۀ ۱۹۷۰ میلادی، صدایی جدید را برای گیتار الکتریک کشف کرد و بر مبنای آن، پدالی ساخت که بهسرعت دهها هزار عدد از آن به فروش رفت و گروههای مشهورِ موسیقی راک آن را در اجراهای خود استفاده کردند. ماجرا از این قرار بود که آقای «اسکات برنهام» برای شرکتی کار میکرد که سیم و وسایل جانبی گیتار میساخت. یک روز که او در حال لحیمکاری قطعات بود، یک مقاومتِ اشتباهی را به تخته مدار لحیم کرد. حاصل، همان نالۀ غریبی بود که از گیتار برخاست و آقای برنهام بلافاصلۀ آیندۀ درخشانِ آن را تشخیص داد. چرا؟ چون او در زمینۀ کاریاش متخصص بود و قصد داشت در اوقات فراغتش روی یک پدال جدید برای گیتار الکتریک کار کند. اینجاست که شانس و اتفاق ــ که میتوانست برای شخص دیگری لعنت فرستادن و حرص خوردن (به خاطر لحیمکاری اشتباه) را به همره داشته باشد ــ برای او جرقۀ الهام شد؛ و البته پول فراوانی را هم به ارمغان آورد.
نویسندۀ کتابِ «نوآوریشناسی» معتقد است که نوآورها و مخترعان، اغلب انسانهایی بحرالعلوم هستند، به این معنا که در حیطههای مختلف سرک میکشند، و بسته به شانس، طرح قبلی یا ویژگیهای غیرعادی شخصیتیشان، موفق میشوند ارتباطی میان چندین زمینۀ مختلف برقرار کنند. در یکی از فصلهای کتاب، او دربارۀ وبسایت InnoCentive مینویسد؛ جایی که شرکتهای مختلف، مسائل غیرقابل حلشان را مطرح میکنند و جایزهای برای فرد یا افرادی در نظر میگیرند که بتوانند آنها را حل کنند. از قرار، اغلبِ کسانی که موفق به حل مسائل میشوند، افرادیاند که زمینۀ حرفهای و کاریشان نامرتبط با آن مسئله است.
راه حلی که از اقیانوس آمد
به عنوان نمونه، یک شرکت غذایی در حال تولید یک محلول خوراکی بود اما هر کاری میکرد، رنگ آن درست از آب درنمیآمد. کسی راه حل مسئله را یافت که کارش اصلاً ربطی به صنایع غذایی نداشت: یک دانشمند علوم دریایی، که مورد مشابهی را در آبهای اقیانوس مشاهده کرده و (به درستی) تشخیص داده بود که این رنگِ نادرست، ناشی از حضور آهن است. او یک آخر هفته را برای نوشتن و ارسال راه حل خود صرف کرد و جایزۀ ۲۵.۰۰۰ دلاریِ شرکت را برد. نوشِ جانش!
اما چرا افرادِ بیرون از زمینۀ کاری گاهی وقتها پاسخ را بهتر و سریعتر از کسانی مییابند که کل روزهایشان را با آن کار سپری میکنند؟ چون به گفتۀ کندی، وقتی ما داخل یک زمینۀ کاری هستیم، دچار پدیدۀ déformation professionnelle میشویم: عبارتی فرانسوی که به تفکرِ جمعیِ صنعتی اشاره دارد: ما به روشهای فکریِ حوزۀ کاریمان «عادت میکنیم». نوآورهایی که کندی در کتابش به آنها میپردازد، همگی در بیش از یک شاخه اطلاعات و مهارت دارند.
نکاتی که من از خلاصۀ مطالب این کتاب دربارۀ ویژگیهای یک کارآفرین موفق و خلاق میگیرم و میتوانم با شما دوستان عزیز سهیم شوم این است:
۱. خودتان را به چند مجله و کتابهایی با موضوعات خاص محدود نکنید. در زمینههای دیگر هم مطالعه کنید. گاهی یک جمله از یک رُمان میتواند ایدهای به شما بدهد یا مسئلهای را برایتان روشن کند که خواندن ده تا کتاب کسبوکار آن اثر را ندارد. اگر مجلۀ بیزینسی میخوانید، مجلۀ علمی و تاریخی هم بخوانید. البته همواره مراقب «سرریز اطلاعات» باشید، یعنی آنقدر غرق خواندن مطالب متفاوت نشوید که ذهنتان مسموم شود و از اقدام باز بمانید. خواندن و اقدام کردن در کنار هم، ترکیبی بسیار عالیتر است.
۲. سفر بروید؛ به جاهایی جدید که با آن آشنا نیستید. فرهنگها و آدمها و خوراکهای جدید را کشف کنید. بگذارید گاهگاهی ذهنتان از روتینهایی که برایش تعریف کردهاید، خارج شود.
۳. اگر مهندس هستید و عکاسی را دوست دارید، یک دوربین عکاسی بخرید و به ذوق عکاسیتان هم برسید. آواز خواندن را دوست دارید؟ پیاش را بگیرید. تصور نکنید شخصیت و رفتار شما باید تحت قالبی جا بگیرد که حرفۀ شما را با آن تعریف کردهاند.
۴. از همسرتان، افراد خانوادهتان، دوستانتان و… نظر بپرسید. آنها میتوانند نکاتی را در کار شما ببیند که شما (به دلیل دمخور بودن با آن کار و گرفتار شدن در پدیدۀ déformation professionnelle)، قادر به دیدناش نیستید.
دربارۀ کتاب «Inventology» اینجا در آمازون میتوانید بیشتر بخوانید. من این کتاب را در فهرست علایقم گذاشتهام و میخواهم بخرم.
کتاب دومی که در آن شمارۀ نقد کتاب با آن آشنا شدم، نامش «Originals» است. این واژه را میتوان «نوآورها» یا «اصیلها» معنا کرد؛ یا همان «اوریجینالها»؛ کسانی که خودشان هستند، کپیکار نیستند، و چیز نویی را به جهان عرضه میکنند. عنوان توضیحی کتاب از این قرار است: «چگونه آنهایی که خلافآمدِ عادت عمل میکنند، جهان را به پیش میرانند.»
نویسندۀ کتاب، «آدام گرنت» است و او نیز هچون خانم کندی، به این نتیجه رسیده که اصیلترین متفکران جهان، وارد زمینههایی بسیار دور و متفاوت با حوزهای میشوند که خود در آن تخصص دارند. مثلاً برندگان جایزۀ نوبل، «بسیار محتملتر است که به هنر هم بپردازند تا دانشمندانی که در آن حد ممتاز نیستند.» من که با خواندن این جمله، یاد آلبرت اینشتین و ویولناش افتادم؛ که گفته میشود حتی یک بار که برای سخنرانی روی سن رفته بود، به جای صحبت کردن،ویلناش را به دست گرفت و شروع به نواختن کرد.
در حقیقت، مطالعهای که اخیراً انجام شده، مشخص کرده است دانشمندانی که یک آلت موسیقی مینوازند، دو برابر بیش از همتایانِ «معمولیِ» خود بختِ بردن جایزۀ نوبل را دارند؛ و حتی اگر اجراکنندهای آماتور باشند (در رقص، هنرپیشگی یا شعبدهبازی) احتمال برنده شدنشان ۲۲ درصد بالاتر میرود. چنین الگویی، در زمینۀ افراد کارآفرین موفق هم مشاهده شده است.
آدمهای خلاقی که غیرعادیاند
در کتاب «نوآورها»، برخی از رفتارهایی که ما آنها را مغایر کارایی میدانیم، با صورتی نو معرفی شدهاند. مثلاً «به تعویق انداختن» را در نظر بگیرید. اکثراً گفته میشود اگر ایدهای به ذهن رسید، بهسرعت دست به کار شویم و کاری برای آن انجام بدهیم. اما آقای گرنت در کتابش استدلال میکند که همیشه هم اینطور نیست. مثلاً در یک مطالعه، از شرکتکنندگان خواسته شد برای استفادۀ تجاری از یک محوطۀ بیکارافتاده در محوطۀ دانشگاه، طرح بدهند. گرنت مینویسد: «طرحِ کسانی که کارشان را دیرتر تحویل دادند، ۲۸ درصد خلاقانهتر بود.» البته یک مطالعه آنقدرها متقاعدکننده نیست، اما گویا برخی از بزرگترین افراد تاریخ هم این عادت را داشتهاند:
- میکل آنژ، هنرمند ایتالیایی، کار نقاشیِ نمازخانۀ سیستین را سالها به تعویق انداخت؛
- و مارتین لوتر کینگ، نسخۀ نهایی سخنرانی معروفش «من رویایی دارم» را ساعت ۱۰ شبی نوشت که فردایش باید آن را ایراد میکرد.
گرنت میگوید آنهایی که کار را به تعویق میاندازند، به ایدهها زمان میدهند که عمل بیایند و پخته شوند ــ و اگر شما کارآفرین باشید، میتوانید اشتباهات رقبای خود را در این زمان نظاره کنید و از آنها درس بگیرید. به عنوان نمونه، «آیفونِ» شرکت اپل خیلی دیر به زمرۀ گوشیهای تلفن همراه پیوست. آهسته حرکت کردن، و آهسته به نتیجه رسیدن، اغلب فضیلتی است برای یک کارآفرین موفق (که میتواند او را از درافتادن به اقدامهای کور و هیجانی نجات دهد).
کارآفرین موفق چگونه ریسک میکند؟
نکتۀ دیگری که در کتاب آقای گرنت به آن پرداخته شده، و با تصوری که اغلبِ ما از کارآفرینی داریم در تضاد است، این است که کارآفرین موفق کسی نیست که ناگاه ایدهای مثل صاعقه به مغزش خطور کند، بلافاصله کارش را رها کند و پی اجرایی کردن آن ایده برود.
طبق یافتههای آقای گرنت، مؤثرترین کارآفرینها کسانی هستند که از ریسکِ (بیحساب) بیزارند و از آن دوری میکنند. «فیل نایت»، زمانی که در تأسیس شرکت «نایک» مشارکت داشت، شغل روزانهاش را حفظ کرده بود؛ این وضعیت را «استیو وازنیاک» هم که به همراه «استیو جابز» اپل را بنیان گذاشت، داشت. حتی «تی. اس. الیوتِ» شاعر هم تا سالها کارمندِ بانک ماند.
از ریسک دوری کردن و با احتیاط پیش رفتن، به این معناست که شما به «واقعیت» توجه دارید؛ و همین امر احتمال موفق شدن شما را به عنوان یک کارآفرین، بالاتر میبرد. این نکتهای است که من طی سالها کار با محمود معظمی متوجه شدم، که ایشان چطور هر طرح نویی را که به ایشان پیشنهاد میشد، حسابی سبک و سنگین میکرد، نظر دیگران را میپرسید، آن را در مقیاس کوچک اجرا میکرد و وقتی موفقیتِ طرح را میدید، آن وقت توسعهاش میداد. (کتاب Originals را به تازگی خریدهام و آن را در برنامۀ خواندن دارم؛ اینجا در آمازون میتوانید با این کتاب بیشتر آشنا شوید.)

«آنهایی که تصمیم گرفتهاند قهرمان عرصۀ نوآوری، خلاقیت و کارآفرینی باشند، همانهاییاند که جامعۀ بشری را به پیش میرانند. پس از سالها صرف وقت برای پژوهش روی ویژگیهای این اشخاص، شگفتزده شدم وقتی دریافتم تجربیات درونی آنها هیچگونه تفاوتی با ما ندارد. آنها همان ترسی را احساس میکنند که ما، و در برابر همان تردیدهایی قرار میگیرند که ما. چیزی که آنها را متمایز میکند، این است که با وجود همۀ این ترسها و تردیدها، اقدام میکنند.»
ــ از کتاب «نوآورها: چگونه آنهایی که خلافآمدِ عادت عمل میکنند جهان را به پیش میرانند»، اثرِ آدام گرنت
من هم پس از سالها تجربه و تلاش، و مطالعۀ مطالبی نو طی چند ماه گذشته، اکنون در آستانۀ چهل سالگی به «کارآفرینیِ پارهوقت» معتقد هستم و بر این باورم که میتوان (و باید) شغل فعلی را که ممرِّ درآمد است، حفظ کرد، کارآفرینی را در کنار آن آغاز کرد و پلهپله پیش برد و وقتی به نتیجۀ دلخواه رسیدیم، آنوقت تماموقت به زمینهای بپردازیم که کارآفرینی را در آن شروع کردهایم. بدبختی، ورشکستگی، چک دست این و آن داشتن، زندان رفتن و… نباید سرنوشت کسی باشد که به قصد خدمت و بهتر کردن زندگی خودش و دیگران، واردِ وادیِ کارآفرینی میشود و میخواهد یک کارآفرین موفق و خلاق باشد.
وقتی متوجه شدم که دوست و استاد عزیزم ژان بقوسیان بهتازگی کتاب جدیدی را دقیقاً با چنین موضوعی ترجمه و منتشر کرده، بسیار خوشحال شدم. نام این کتاب «تبدیل رویا به ثروت» است و عنوان توضیحیاش از این قرار: «کارآفرینهای محتاط چگونه بدون انجام ریسکهای بزرگ، ثروتمند میشوند؟» او دربارۀ علت ترجمۀ این کتاب، چنین نوشته است:
درباره کارآفرینی و موفقیت در کسبوکار کتابهای زیادی وجود دارد. مشکل آنجاست که نویسندگان این کتابها خودشان کارآفرینان موفقی نبودهاند. شاید در بهترین حالت یک کسبوکار راهاندازی کردهاند و سپس کتابی نوشتهاند، یعنی در زمینههای مختلف تجربه ندارند. گروهی دیگر آمدهاند و شرکتهای موفقی مثل گوگل و مایکروسافت را بررسی کردهاند تا رازهای موفقیت در کسبوکار را بیایند. ولی برای بسیاری از کارآفرینانِ تازهکار و کسبوکارهای کوچک، فایدهای ندارند که بخواهند از گوگل و… الگو بگیرند چون نه بودجه شرکتهای بزرگ را دارند و نه نیروی انسانی کافی.
وقتی این کتاب را خواندم بلافاصله به این نتیجه رسیدم که کتاب را ترجمه کنم. دیدگاههای نویسنده کتاب بسیار به من نزدیک بود. نویسنده اعتقادی به انجام ریسکهای بزرگ و بیحساب ندارد. همچنین نکتهای که سالها آموزش دادهام را به خوبی توضیح میدهد: برای موفقیت در کسبوکار دنبال ایدههای بسیار جدید و رویایی نباشید. اجرای قویِ یک ایده بسیار مهمتر و تعیینکنندهتر است.
شاید بهترین کتابی که یک کارآفرین ایرانی در شرایط فعلی میتواند بخواند و اجرا کند این کتاب باشد. البته اگر هنوز کارمند هستید و میخواهید وارد دنیای کارآفرینی شوید خواندن این کتاب برایتان الزامی است.

کتاب «تبدیل رویا به ثروت»
ژان بقوسیان خود یک کارآفرین موفق اینترنتی و مؤسس شرکت مدیر سبز است. من از طریق وبسایت مدیر سبز با آموزشهای او آشنا شدم و آنقدر این آموزشها به دلم نشست و آنها را کاربردی یافتم که هر محصولِ جدیدِ مدیر سبز را چشمبسته هم حاضرم بخرم! تا به حال به دوستان زیادی هم این آموزشها را معرفی کردهام و همۀ آنها دربارۀ کاربردی و مؤثر بودن آموزشها با من همنظر بودهاند. برای همین است که پیشنهاد میکنم اگر حتی یک بار هم در زندگیتان به کارآفرین شدن فکر کردهاید، آب دستتان است زمین بگذارید و همین حالا کتاب «تبدیل رویا به ثروت» را بخوانید.
نکتۀ آخر: در این مقاله ایدههای مختلفی را از سه کتاب و تجربههای شخصی خودم نقل کردم. این مقاله، به دلیل ذات مقاله بودنش که کوتاه است، آنقدر جامع و کامل نیست که بتواند مبنایی برای تصمیمگیریهای جدی شما باشد. مثلاً گاهی ممکن است اقدام سریع، خیلی بهتر از به تعویق انداختن باشد. یا «بیحساب» بودن یا نبودنِ ریسک، نکتهای است که خودش نیاز به بررسی مفصل و تعمّق دارد. برای همین است که پیشنهاد میکنم اگر میتوانید، هر سه کتابی را که اینجا معرفی کردم بخوانید. اما اگر به کتابهای «Inventology» و «Originals» دسترسی ندارید، کتاب «تبدیل رویا به ثروت» قطعاً نقطۀ شروعی بسیار خوب برای شما دوست عزیزی میتواند باشد که رویای راهاندازی کسبوکار شخصی و تبدیل شدن به یک کارآفرین موفق، به وجدتان میآورد و از درون سرشارتان میکند.
شما چه نظری دارید؟
به نظر شما یک کارآفرین موفق و خلاق چگونه ریسک میکند؟ خود شما چه تجربههایی در این زمینه دارید؟ خوشحال میشوم دیدگاههای خود را در همین صفحه (کمی پایینتر) با من و سایر خوانندگان در میان بگذارید.
ممنون از شما بابت معرفی این کتب ارزشمند
درود بر شما استاد قزوینی عزیز:
مقاله جالبی هست.دستمریزاد…
این مقاله پاسخگوی تعدادی از سوالات و دغدغه های من بود.در حدود دو هفته پیش ایمیلی خدمتتون ارسال کردم که در اون دغدغه هام رو عرض کردم.ممنون میشم اگه اون ایمیل رو چک کنید و پاسخ بدید.
متشکرم.
ممنونم جناب مهدیزاده. چشم، میبینم و پاسخ خواهم داد.
شاد و تندرست باشید
سلام آقای قزوینی
محتوا بسیار جذابی بود و با قلم خیلی خوبی نوشته شده واقعا خسته نباشین
سلام بر شما. خوشحالم که این مقاله را دوست داشتید و ممنونم که نظرتان را نوشتید. دریافت این نظرات، انرژی مضاعفی به من میدهد.