امروز در یکی از برنامههای صداوسیما، کارشناس محترمی داشت دربارهٔ مزایا و محسّنات و امکانات پیامرسانهای داخلی صحبت میکرد. جایی از صحبتها، ایشان اشاره کرد که خوب است مردم ببیند که چه جوانهایی با چه ذوق و شوق و علاقهای روی این پیامرسانها کار میکنند و چقدر زحمت میکشند و چقدر عرق میریزند (نقل به مضمون). زمانی که این صحبتها را شنیدم، یاد یک خطای بزرگ افتادم که بسیاری از کارآفرینها و کسانی که غرق شغل رؤیایی خود هستند، دچارش میشوند.
آن خطا این است:
علاقهٔ بیش از حد به محصول یا خدمت خود (و تصورِ اینکه چون من خیلی دارم روی آن وقت میگذارم و زحمت میکشم، پس مردم هم باید قدر زحمات و تلاشهای مرا بدانند و این محصول یا خدمت را بخرند.)
و حاصلِ این تصور چه خواهد بود؟
سرخوردگی (اگر که تصورات ما درست نباشد و مردم، به هر دلیلی، علاقه به خرید یا استفاده از محصول و خدمت ما نداشته باشند.)
در خصوص پیامرسانهای داخلی، قبلاً نوشته بودم که بهشخصه چرا ــ دستکم در حال حاضر ــ تمایل و علاقهای به استفاده از آنها ندارم. الان هم قرار نیست نظر من با دانستنِ اینکه چه تیمی عاشقانه روی این محصولات عرق میریزند، عوض شود. خب عرق نریزند و زحمت نکشند! کارآفرین حق ندارد بابت زحماتش ــ که بیتردید در پی منفعت مادی برای خویش است و این هم اصلاً غیراخلاقی نیست و بلکه کاملاً طبیعی است ــ سرِ مردم و خریدارانِ بالقوه و بالفعل، منّت بگذارد.
نخستین درسِ فروش، که از استاد بینظیرم محمود معظمی آموختهام، این است: مشتری به دلایلِ خودش میخرد!
کاری کنیم که مشتری به دلایل درستی برای خرید محصول و خدمت ما برسد. و در هر حالی، سر او منّت نگذاریم که حالا که من این همه زحمت کشیدهام، تو چرا نمیخری؟!